- ۳ نظر
- ۲۲ دی ۹۳ ، ۱۷:۰۰
وریا سلیمانی، متین دارایی
یاسان رضایی، کارزان اصغری
اهورا احمدی، پارسا شادروز کارو حسینی، سینا یار احمدی،راژان آقایی
ماهان قادری، سامی نوری رامتین بیگی، دانا قیصریان
ساروعبدالهی، کوشاعزیزی متین عزیزی
سروش فتحی، ماهان سلیمی یاسان رضایی، ماهان ادبی
داستان گنجشک کوچولو
دیروز بچه گنجشکی از پدر و مادرش جدا شده بودو سر راهش به مدرسه ی ما آمداو احساس می کرد آنجا مدرسه ی گنجشکها است و فکر میکرد مدرسه ی خودشان است اما دید که خیلی بچه ی آدم آنجا هست .گنجشک دید که آنجا یک خانه هم هست با خودش گفت:اینجا دیگر چه جایی است،خانه و مدرسه با هم؟! این دیگر چیست.
بچه گنجشک بیجاره سری هم به کلاس ما زدهمه داد و فریاد میکردیم و می گفتیم :این گنجشک از کجا آمده است گنجشک خیلی ترسیده بود و گفت:خدایا من را نجات بده.
مدیر و معاون خیلی دنبال او رفتند و به ما میگفتند :نگران نباشید ما او را می گیریم و تا چشم باز کردیم مدیر گنجشک را گرفت و او را آزاد کرد کوشا عزیزی 8 سال
مکوین با لاستیکهای چهار گوش !
مکوین یک ماشین زیبا و قشنگ است اما او نمی تواند مانند ماشین های دیگر حرکت کندچون لاستیک های او چهار گوش بود. وقتی حرکت می کرد آرام راه می رفت و تکان تکان به حرکت ادامه می داد طوری بود که هر کسی سوار مکوین می شد وقتی پیاده می شد سر و صورتش خونی بود و مانند گیج ها راه می رفت و دیگران به او میخندیدند ماهان سلیمی 8 سال
ماشین چرخ مثلثی
شبی از شب ها ماشینی که اسپرت بود و اسمش هم مکوین بود خواب عجیبی دید او در خواب دید که لاستیک هایش مثلثی شده است با تعجب گفت: چه کسی این بلا را سر من آورده است زود بهم جواب بدید. ولی کسی نبود که به او جواب بدهد و هر چه تلاش می کردنمی توانست راه برود و در خواب گریه میکرد. ]I.
ناگهان از خو اب پرید و خوشحال شد که همه اش یک خواب بوده است. کوشا عزیزی 8سال
گرگ ها
یکی بود یکی نبود ،غیر از خدا هیچ کس نبود. چند تا گرگ در جنگلی با هم زندگی میکردند. روزی یکی از آنها رفت و یک خرگوش را برای نهار گرفت و با همدیگر آن را خوردندولی برای شام هیچ چیزی نداشتند . گرگ به جنگل رفت و شیری به او حمله کرد گرگ را گرفت و آن را برای خانواده اش بردو گرگ را با لذت زیادی خوردند! گرگهای دیگر به جنگل رفتند و هر چه به دنبالش گشتند او را پیدا نکردند با همدیگر رفتند و یک گربه شکار کردندو آن گربه را هم خوردندو تا صبح خوابیدند،یکی از گرگها خواب بدی دید خواب دید که یک پلنگ به او حمله میکند و در ان لحظه از ترس از خواب پرید! رامتین بیگی 8 سال
امروز گنجشک کوچولو به مدرسه ی ما آمداو یک روپوش زرد داشت روپوش زردش را مامانش دوخته است مامان گنجشک کوچولو خیلی مهربان است .گنجشک کوچولو امروز به مدرسه ی ما آمداو دلش برای ما و خانم معلم تنگ شده بود گنجشک کوچولو مدرسه را خیلی دوست دارد. مدرسه خانه ی دوم ما و گنجشک کوچولو است
اهورا احمدی 8سالصورتک فوتی(با استفاده از جوهرونی پلاستیکی)
کارت پستال فصل (آموزش فصل،ماه،سال ودر اخر نوشتن متنی زیبا برای پدر و مادر)
آمزش گل مقوایی
ساخت درخت دوستی با رنگ و بطری
نقاشی بر کف دست برای ازادی عمل دانش آموزان در کار هنری و جذابیت
جمع و تفریق دو رقمی و سه رقمی با استفاده از جدول اعداد توسط دانش آموزان
کوتاهی و بلندی سایه ها، ساعت آفتابی
گروه آب
گروه آتش
گروه خاک
گروه هوا
آوردن مار در شیشه و برسی آن توسط دانش آموزان و بحث در مورد چگونگی زندگی آن
جشن فصل 12علوم(توجه به نعمت های خداوند و اعلام نفرات برتر نوبت اول و اهداء جوایز)
برسی دندان و انواع آن و شیوه های مراقبت از دندان و توضیح دندان دائم دندان شیری
بازدید از نانوایی سنتی و اشنایی با نان و نحو ه ی پخت آن
بازدید از ادار ه ی پست و آشنایی با خدمات پستی
بازدید از سوپر مارکت و آشنایی با خرید الکترونیکی و خریدن بستنی توسط خود دانش آموزان